دلتنگی ها من
دلم تنگ خیلی زیاد...........
برای خونمون
برای مامان و بابام
برای روزهای کودکیم که عاشق تاب سواری بودم
برای روزهای نوجوانیم که هیچ غصه ای جز لباس خریدن و لاک زدن نداشتم
برای روزهای دانشجوئیم.....روزهایی که با معین بیرون میرفتیم قرارها و تلفن های یواشکی...بی خبر از روزهایی که در انتظارمون
برای روزهایی که توی عقد بودیم و از هم دور.....
برای ماه عسلمون که هیچ وقت تکرار نمیشه
برای روزهایی که از بیکاری سریال despret house wifes با بابا نگاه میکردیم
برای روزی که فهمیدم مادر شدم....چه حس قشنگی بود...خودم خوشبخت ترین آدم روی زمین میدونستم
برای روزهایی که تو توی شکمم بودی و من نوازشت میکردم برات حرف میزدم.....از روزهایی که درانتظارتو ما برای دیدنت لحظه شماری میکنیم......از اتاقی برات درست کردیم
برای روزهایی که توی شکمم بودی بابا جون باهات حرف میزد و برات شعرهایی استقلالیش میخوند و آرزو میکرد روزی برسه که بتونین باهم بریم استادیوم و داربی نگاه کنین
برای روزهایی که به شکمم لگد میزدی و من از خوشحالی و شوق نمیدونی چه حالی داشتم....و با هر لگد قربون صدقه ات میرفتم
برای روزهای اولی که بدنیا اومده بودی ....برای اولین باری که دیدمت....برای اولین باری که بهت شر دادم...نمیدونی چه حس قشنگیه نمیتونم برات توضیح بدم
برای اون روزهایی که توی خواب میخندیدی ...زبون درازی میکردی...تف میکردی
خیلی زودگذشت
خیلی زود
ولی خوشحالم که تو و باباجون دارم
خیلی دوستون دارم امیدهای من به زندگی